کد مطلب:235174 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:359

قرائت سند
ماه رمضان با چهره ی بزرگوارانه اش سر بر آورد و آسمان شفاف تر و اشیاء رقیق تر و مردم تأثیرگذارتر به نظر می رسیدند و آرامش بر دنیای مردم سایه افكنده بود و دیدگان، روحانی تر به نظر می رسید و در گودی های عمیق آن، خواسته های سرمستانه و شهوترانی ها پنهان شده بود...

اما قصر خلافت، در هیاهو و جنب و جوشی غوطه ور شده بود كه سابقه نداشت... تمامی دولتمردان حاضر بودند... چرا كه مأمون پس از آماده شدن سند ولایتعهدی آنان را به نشستی سرنوشت ساز دعوت كرده بود. مأمون كامیاب و سعادتمند به نظر می رسید... در اعماق وجودش تصور می كرد به پیروزی چشمگیری دست یافته است... و امام در كنار او با چهره ی آرام و چشمانی كه از آن لطف و رحمت می بارید و حزن و اندوهی كه راز آن نامكشوف بود و با نور دیدگانش درهم آمیخته بود، نشست. در حالی كه پریشانی و بی تابی بر دیگر دولتمردان و در رأس آنان، وزیر اعظم، فضل بن سهل و فرزندش فضل و قاضی یحیی بن اكثم و بشر بن معتمر و حماد بن نعمان حكمفرما بود. مأمون در حالی كه پوست آهویی - را كه به دقت پیچیده شده بود - در



[ صفحه 128]



دست داشت، برخاست و آن را باز كرد تا بخواند... و همگی به احترام او برخاستند: - سم الله الرحمن الرحیم... این نوشته ای است كه عبدالله بن هارون، امیرالمؤمنین به علی بن موسی بن جعفر نگاشته است. امیرالمومنین از هنگامی كه امر خلافت به او سپرده شد، پیوسته تلخكامی و سنگینی بار خلافت را مورد آزمون قرار داده است و پیكرش را خسته و دیدگانش را بی خواب ساخته است تا برای ولایتعهدی از میان خاندان خویش و از فرزندان عبدالله بن عباس و علی بن ابی طالب كسی را برگزیند... و در میان دو خاندان كسی بهتر از علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب وجود نداشت... [1] .

و تمامی دل ها در برابر این نام های مقدس و شجره ی طیبه ای كه ریشه هایش ثابت و شاخسارهایش در آسمان است فروتن شد. مأمون بر این كلمات پافشاری و تأكید می كرد تا واضح و مفهوم به نظر برسد، به ویژه هنگامی كه به فراز آخر رسید: - و خلیفه او را رضا نامید. چرا كه مورد پسند و رضایت امیرالمؤمنین است... لذا با امیرالمؤمنین و پس از او با رضا، علی بن موسی براساس نام و بركاتش دست خویش را برای بیعت دراز كنید و دل خویش را بدین بیعت بسپارید...



[ صفحه 129]



آنگاه مأمون نگاهی پرشتاب به حمید بن مهران انداخت: - شما از خواسته ی امیرالمؤمنین آگاهید... پس به اطاعت از خداوند و امیرمؤمنان شتاب كنید كه اگر شتاب كنید مایه ی امنیت شما خواهد بود. خلیفه تاریخ اعلام سند را فراموش نكرده بود: - من این نامه را در روز دوشنبه هفتم رمضان سال دویست و یك هجری نگاشتم... آنگاه مأمون با احترامی متكلفانه به نزد امام آمد و گفت: - پذیرش این پیمان را با دست خود بنویسید! امام نامه را گرفت و شروع به نوشتن نمود... گویا می خواست تمامی نقشه ها و نیات شوم مأمون را برملا سازد: «الحمدلله الفعال لما یشاء و لا معقب لحكمه و لا راد بقضائه یعلم خائنة الاعین و ما تخفی الصدور و صلاته علی نبیه خیر النبیین و آله الطیبین الطاهرین» من علی بن موسی می گویم: امیرالمومنین - كه خداوند او را به درستی و راستی یاری نماید و بر رهیافتگی توفیقش دهد - از حق ما چیزی را می داند كه دیگران نسبت به آن نادان بودند و خویشاوند را كه از هم جدا شده بودند را به هم پیوند داد و جان هایی هراسان را ایمنی بخشید... او ولایتعهدی و فرمانروایی بزرگ را - اگر پس از او زنده باشم - به من سپرد. پس هركس رشته ای را كه خداوند به محكم ساختن آن فرمان داده،



[ صفحه 130]



بگشاید و ریسمانی را ببرد كه خداوند دوست دارد نستوه و استوار باشد، حریم خداوند را دریده و حرام او را حلال كرده است و او با این عمل بر امام و پیشوای خویش ستم روا داشته و به اسلام هتك حرمت نموده است. گذشته بر این منوال گذشت. ولی بر این دشواری ها و پراكندگی ها صبر پیشه كردید و از بیم تفرقه ی در دین و نابسامانی ریسمان اتحاد مسلمانان و نزدیك شدن به دوران جاهلیت و غنیمت شمردن فرصت توسط آشوبها و ظهور مصائب، خواسته ها عملی نشد. و من بر خود - اگر خداوند مسؤولیت نظارت بر امور مسلمین را به من سپرده و طوق خلافت را بر گردنم افكنده - واجب می دانم كه به طور كلی برای عموم مسلمین و به صورت خاص برای بنی عباس بن عبدالمطلب به اطاعت خداوند و رسولش همت بگمارم. و خون بی گناهی را بر زمین نریزم و مال و ناموس كسی را مباح نسازم. جز آنكه حدود الهی باعث ریخته شدن خون شود و فرائض خداوند به مباح بودن خونش حكم كند. و من تمامی تلاش و توان خویش را به كار خواهم بست. من با این كار، پیمانی پر تأكید را بر دوش خود افكندم... پیمانی كه به خاطر آن از سوی خداوند مورد بازخواست قرار خواهم گرفت... و از او توفیق اطاعت او و فاصله افتادن میان من و معصیت و نافرمانی او و عافیت خود و مسلمانان را خواستارم. ولی «جامعه» و «جفر» برخلاف آن دلالت دارند و من نمی دانم كه بر سر



[ صفحه 131]



ما و شما چه خواهد گذشت. حكم تنها از آن خداست. او كه به حق حكم می كند و بهترین كسی است كه قاطعانه سخن می گوید. ولی من از دستور امیرالمؤمنین اطاعت كردم... و خداوند را بر خود گواه می گیرم كه خداوند را گواه بس است. من این نوشته را با خط خود در حضور امیرالمومنین - كه عمرش دراز باد - و فضل بن سهل و سهل بن فضل و یحیی بن اكثم و بشر بن معتمر و حماد بن نعمان در تاریخ رمضان سال 201 ه نگاشتم. [2] .

حمید بن مهران در حالی كه دغدغه ها ذهن او را به خود مشغول ساخته بود، در خود فرورفت: علی بن موسی فردی معمولی نیست. چه بسا می تواند از این حادثه، سوء استفاده كند و آن را به شورشی عظیم مبدل سازد تا بتواند پس از آن نظام حكومتی را تغییر دهد و خلافت را از دست عباسیان خارج سازد و به علویان بسپارد... تا ابد... مأمون نمی داند چه می كند و فرجام كار را در نظر نمی گیرد! ولی یحیی بن اكثم دریافته بود كه علی بن موسی به ولایتعهدی راضی نشده است و به نیات و اهداف مأمون مشكوك است. مگر نه معنای این جملات چیست: «یعلم خائنة الاعین و ما تخفی الصدور» [خداوند از دیده های



[ صفحه 132]



خیانت پیشه و آنچه در سینه ها مخفی است آگاه است] و «اگر پس از او زنده بودم» و «جامعه و جفر برخلاف آن دلالت می كنند»؟! مأمون بخشی از نگرانی خویش را با لبخندی سرد تسكین داد و تظاهر به نگاه كردن به فضل نمود. چرا كه نوبت نوشتن او فرارسیده بود: - فرمان امیرالمؤمنین كه خداوند عمرش را دراز بدارد، قرائت رو و پشت این سند و نوشته است. به حریم مطهر سرورمان محمد (صلی الله علیه و اله) در میان روضه و منبرش و در حضور شاهدان و در برابر سركردگان بنی هاشم و دیگر دوستان و سپاهیان اینجانب از خداوند مسألت می كنم به امیرالمؤمنین و تمامی مسلمانان، حجت خویش بر مسلمین را بشناساند و شبهه ای را كه آراء جاهلان متعرض آن شده است باطل سازد. «و ما كان الله لیذر المؤمنین علی ما أنتم علیه» نوبت نوشتن قاضی شد و او چنین نوشت: - یحیی بن اكثم بر مضمون این نوشته، پشت و روی آن گواه است. و حماد نیز نوشت: - حماد بن نعمان بر مضمون این نامه، پشت و روی آن گواه است. و بشر بن معتمر نیز چنین نوشت: - شر بن معتمر با دستخط خویش چنین گواهی می دهد. پیش از پراكنده شدن جمع، مأمون فرمان خویش را مبنی بر برگزاری جشنی مردمی با حضور دولتمردان، فرماندهان نیروهای مسلح و تمامی اقشار مردم افزون بر سركردگان دو خاندان علوی و عباسی صادر كرد.



[ صفحه 133]




[1] حياة الامام الرضا، ج 2، ص 298.

[2] حياة الامام الرضا، ج 2، ص 299، احداث التاريخ الاسلامي، ج 2، ص 1268.